در نیمه شبِ خسته ی تهران بغلم کن

در بارش بی وقفه ی باران بغلم کن


در ‌ساعت تنهایی یک کوچه ی بن بست

در اوج ترافیک خیابان بغلم کن


من ساده از احساس دلت دست کشیدم

حالا که شدم سخت پشیمان بغلم کن


نگذار که سرما به تنم اُخت بگیرد

اینبار تو در چشم رقیبان بغلم کن


بی دلهره و دغدغه از مهر گذر کن

یکبار دگر چندم آبان بغلم کن!