دلم میخواد حرفایی که الان با خودم دارم رو حتی شده موقتا یه جا ثبت کنم .
حس بدی دارم شاید هدفم نابود شده برام به راحتی خوشی هامون رو ادما میزارن کنار و نابودش میکنن
نمیدونم چجوریه میگن به خاطر خودته میزارنش کنار و اصلا به خودت نگاه هم نمیکنن ببینن نابود شدی ؟ ببینن بدون اون خوبی خوشی ؟
چجوریه که وقتی داری یهراهی رو میری جای اینکه امید بدن بدتر میکوبن ؟ اینو راجب دشمن شنیده بودم ولی اخه باید طرف من باشی چرا یهو گند میزنین ؟ کاش یاد بگیریم تو سختیا کمک باشیم نه اینکه بگیم اگه این نشد اون راه هم هست متنفر شدم از این جمله دیگه کنایه های ادما قشنگه لبخنداشون قشنگه ولی نکنید حتی اگه زخم خوردین زخم نزنید
حس میکنم تو دنیایی داریم زندگی میکنیم که امید نیست. همه دنبال راه فرارن چرا هیچکی نمیخواد بمونه ؟ موندنش سخته یا فرار کردنش ؟
نرمال نیستم و از این وضع بدجور کلافم امیدوارم خدا خودش کمکم کنه ولی حسم نابوده تا درست نشه درست نمیشم
هه ادما رفته رفته بهتر میشن فکر کنم من بدتر شم حساب میکنم این یه هفته اینجوری ولی امیدوارم بعدش برگردم